(دَ) (مص م.) سوزن زدن، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن، درفش، نیشتر و مانند آن در چیزی.
(دِ)۱ - (ص مف.) خلانیده، سوزن فرو برده.
۲- (اِ.) بخیه، ناهمواریهای سطح چیزی.
(اِ.) میوه خشک مرکب از پسته، بادام، فندق، تخمه و مانند آن. ؛ ~ مشکل گشا آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته، فندق، مغز بادام، نخودچی، کشمش، خرماخارک، توت خشکه) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و ...
(ص.) آجیده، آژده.
[ ع. ] (اِ.) جِ احد؛ یکان، یکها.
۱- افراد، اشخاص.
۲- دسته اعداد نخستین از
۱- تا ۹.
(ص.) کلمه افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تأسف تلفظ میکنند.
(خُ) (اِمر.) کلمهای است حاکی از ناله بیمار و مانند آن.
(اِ.)
۱- خاکروبه، آشغال.
۲- هر چیز دورانداختنی.
(تَ) (مص م.)
۱- بر آوردن، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف).
۲- بالا بردن، برافراشتن.
۳- آماده و کوک کردن ساز.
(تِ)(ص مف.)
۱- برآورده، کشیده، بیرون کشیده.۲ - برافراشته، بالا برده.
۳- کشیده، مقابلِ منحنی.
۴- گشوده، باز کرده.
(~.) [ تر. ] (ص مر.)داروغه اصطبل، ناظر طویله، میرآخور.
(خَ) [ ع. ] (ص.) دیگر، دیگری. ج. آخرین.
(خِ) [ ع. ] (ص.) پسین، پایان، انجام. ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن.
(خِ رَ یا رُ اَ) [ ع. ] (ق مر.) سرانجام، آخرکار، عاقبت.
(خِ رُ دُّ) [ ع. ] (اِمر.) آخرین دارو، آخرین علاج.
(خِ رَ) [ ع. ] (اِ.) جهان دیگر، عقبی.
(خَ. دَ) [ ع - فا. ] (اِمر.)
۱- آخربار.
۲- پایین اتاق.
(خَ. زَ) [ ع. ] (اِمر.)
۱- دوره آخر.
۲- قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد، آخرالزمان.
۳- مجازاً روزگاری که در آن حوادث نامعمول یا کارهای ناپسند زیاد روی میدهد. ؛ پیغمبر ~محمّد مصطفی (ص).
(خُ)(ص مر.)رییس کارکنان اصطبل.
(رِ) (اِ.)
۱- کالا، متاع.
۲- اثاثه خانه.