(دُ نِ) [ لا. ] (اِ.)
۱- گیاهی از تیره آلالهها. برگهایش بریده و کمی از آلاله پهن تر، دارای گلهای زرد و قرمز و در مزارع گندم پراکندهاست.
۲- از رب النوعهای فنقی که به صورت جوانی بسیار زیبا تصویر شدهاست، ...
(دِ) (اِ.) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.
(اِ.) آتش.
(یَ دِ) (اِ.) آژفنداک، رنگین کمان، قوس قزح.
(نِ) (اِ.) روز جمعه، آخرین روز هفته.
[ معر. ] (اِ.) ششمین ماه از ماههای سریانی، ماه اول بهار.
(اَ) [ معر. ] (اِ.) هشت پا.
(ذَ) [ په. ] (اِ.)
۱- آتش.
۲- ماه نهم از سال شمسی.
۳- روز نهم از هر ماه شمسی.
۴- نام ایزدی.
(~. اَ)
۱- (ص فا.)افروزنده آتش، آتش آفروز.
۲- (اِ.) ظرفی سفالین که برای تند و تیز کردن آتش به کار میبردهاند.
(~. اَ) (اِفا.) آتش افروز، آذرافروز.
(~.) (ص نسب.) منسوب به آذربایجان، از مردم آذربایجان.
(~. بَ) (اِ.) نام یکی از سه آتشکده بزرگ دوره ساسانی که در ریوند خراسان قرار داشت.
(~.) (اِمر.) = آذربویه: گیاهی است جزو تیره اسفناج و خودرو است و برگهای ریز به هم فشرده دارد. ریشه آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.
(~. جَ) (اِمر.) جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر، در این روز به زیارت آتشکده میرفتند.
(ذَ رَ) (اِمر.) برق، صاعقه.
(ذَ) (اِمر.) روز نهم از هر ماه شمسی.
(~. شُ) (اِ.)
۱- آذرنشین، سمندر.
۲- پنبه کوهی.
(ذَ رَ)
۱- (ص مر.) آتش رنگ، آذرگون.
۲- روشن، نورانی.
۳- (اِمر.) آتش، آذر.
(~. کَ دِ) (اِمر.) آتشکده.
(~. گُ شَ) (اِمر.) نک آذرگشنسب.