(مَ دَ) [ په. ] (مص ل.)
۱- رسیدن، فرا - رسیدن.
۲- آغاز کردن، شروع کردن.
۳- سر زدن، واقع شدن.
۴- گذشتن، سپری شدن.
۵- اصابت کردن، رسیدن.
۶- گنجیدن.
۷- پدیدار گشتن، پیدا شدن.
۸- شدن، گردیدن.
۹- فرض کردن.
۱۰ - برآمدن، مقابله ...
(مَ دِ) (اِ.) فرستادگان، رسولان.
(مِ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) امر کننده، فرماینده.
۲- (اِ.) روز ششم یا چهارم از ایام عجوز.
(مِ عَ) (اِمر.) آدم فضول که مدام دستور میدهد.
(مِ نِ) (ق مر.) تحکم آمیز.
(مُ زِ) (اِمص.)بخشایش گناه از طرف خدا، مغفرت.
(مُ دِ) (ص فا.) بخشاینده، غفور.
(مُ زْ یا زِ) (ص فا.) آمرزشکار.
(مُ دَ) [ په. ] (مص م.) بخشیده شدن گناه توسط خداوند. غفران، آمرزش، آمرزیش.
(مُ دِ) (ص مف.) مرحوم، شادروان.
(مُ) (اِ.)
۱- مقدار، مایه، ارج.
۲- نفع، سود.
۳- خلاصه، ذخیره. ۴- اندک، کم.
(مُ) (اِ.) چیز اندک.
(تِ) [ فر. ] (اِمر.) تماشاخانه، جای اجرای نمایشنامه و تئاتر.
(بُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از سنگهایی که از عناصر اصلی سنگهای آذرین است و مواد ترکیب کننده اش عبارت از سیلیکات -های قلیایی (کلسیم و منیزیم) و سیلیکات -های (آهن و منگنز) میباشد.
(مَ) [ ع. ] (ص تف.) استوارتر، ایمن تر.
(مِ) [ ع. ] (اِفا.) بی بیم، بی خوف، ایمن.
(مِ نِ یا نَ) [ ع. ] (اِ.) مؤنث آمِن ؛ نام مادر حضرت محمد(ص).
(مَ نِ یا نَ) (اِ.) = امنه: پشته هیزم، پشتواره هیزم، توده خرمن هیزم شکافته.
(مِ) (اِ.) دوات، جای مرکب.
(اِ.) آشیان، آشیانه. لانه پرندگان شکاری.