(پِ دَ) (مص م.)
۱- اندازه گرفتن.
۲- مساحت کردن.
۳- طی کرده راه.
(~.) (ص.)
۱- وزن کردنی.
۲- نوشیدنی، قابل نوشیدن.
(پِ دِ) (ص مف.)
۱- اندازه گیری شده.
۲- طی کرده، سپرده.
(نِ) (اِ.)
۱- تکه پارچهای که بر قسمت پاره شده جامه دوزند.
۲- پوست کلفت و ضخیم شده کف دست در اثر کار زیاد.
(~.) (ا.) حشره کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خالهای سفید دارد، روی درخت زندگی میکند و از شته آن تغذیه میکند. کفش دوزک هم گویند.
(~.) (ص فا.) پاره دوز، کسی که کفشهای کهنه و پاره را میدوزد.
(پِ) (اِ.) کشک، قره قروت.
(اِ.) پینوبا، آش کشک، آش قره قروت.
(نَ) (اِمصغ.) (عا.)
۱- پیشانی خرد، پیشانی ناچیز. بخت، اقبال.
(~.) (اِمر.) (عا.) چُرت، خواب سبک.
(پُ) [ انگ - فر. ] (اِ.) تنیس روی میز که با توپ تخم مرغی و راکت و میز مخصوصی که وسط آن دارای تور است انجام میشود.
(یِ) (اِ.) چربی، روغن، به ویژه چربی حیوانی. ؛ ~ چیزی را به تن مالیدن خود را برای تحمل امر ناگواری آماده کردن.
(~.) (اِمر.) نوعی چراغ با ظرف سفالی یا فلزی که در آن پیه یا روغن کرچک را به جای نفت میریختند و فتیلهای پنبهای را برای روشن کردن در آن قرار میدادند.
(پِ دَ) (مص ل.) = بیهودن: نیم - سوخته گشتن به وسیله تابش آتش ؛ بیهودن.
(اِ.) پاره گل خشک شده، کلوخ.
(پِ) (اِ.) خفاش، شب پره.
(پِ رِ) [ فر. ] (اِ.) بیماری لثه و دندان که بر اثر آن لثهها عفونی و متورم شده، باعث خرابی ریشه دندان میشود.
(اِ.) = بیوس:
۱- انتظار، امید.
۲- طمع، توقع.
(پِ وَ) (اِ.) ضمیمه.
(پِ وَ تَ) (مص م.)
۱- وصل کردن، اتصال دادن.
۲- افزودن، ملحق کردن.
۳- وصلت کردن، ازدواج کردن.
۴- سرودن، به نظم درآوردن.