(چَ) (اِ.) سدی از چوب و علف و گل و خاک و سنگ که در پیش رودخانه بندند.
(چِ بَ) (اِمر.) = چهل بند: جامه مخصوص رقاصان که از پارچههای مختلف به الوان گوناگون میساختند.
(چِ) [ فا. معر. ] (ص مر.) مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد.
(چِ تِ کِّ) (ص مر.) پارچهای که از کنارههای ماهوت بریده دوزند.
(چِ. مَ) (اِمر.) چوب گندهای که پس در بسته گذارند.
(چِ لُ چَ یا چُ) (اِمر.) (عا.) خبر دروغ، شایعه بی اساس.
(چِ. کِ) (ص مر.) = چهل کلید؛ صفت جامی که درویشان با خود دارند.
(چِ) (اِمر.) = چهله: نک چله.
(چُ) [ تر. ] (ص.) علیل، معلول.
(چَ دَ) (مص م.) نک چلانیدن.
(چَ دَ) (مص م.) فشار دادن، عصاره گرفتن.
(چَ لَ) (اِ.)
۱- سِنج.
۲- شور و غوغا.
(چُ بُ لَ یا لِ)
۱- (اِ.) شتاب، اضطراب.
۲- (ص.) باشتاب، مضطرب.
۳- انعام شاعر.
(چَ لَ) [ تر. ] (اِ.) خواجه، آقا، سرور.
(چَ) (اِ.) نک شلتوک.
(چِ لِ زِ) (اِ.) سوخته شده گوشت و نظایر آن.
(چَ سَ یا س) (ص.) خرد، کوچک ؛ مق. بزرگ.
(چَ) = چلقوز:
۱- (اِ.) فضله مرغ خانگی، کبوتر و مانند آنها.
۲- (عا.) برای توهین و تحقیر به افراد گفته میشود.
(چَ زِ) (اِ.) بار درخت صنوبر.
(چُ لُ) (ص.) (عا.) دست و پا چلفتی: بی عرضه، نالایق، بی دست و پا.