(~. شَ بِ) (اِمر.) غروب آخرین سه شنبه سال که در آن شب معمولاً هفت بوته آتش درست میکنند و به ترتیب از روی آن میپرند و میگویند: سرخی تو از من زردی من از تو.
(~. ض) [ فا - ع. ] (ص نسب.) صفحهای است محدود به یک خط شکسته چهاربر و انواع آن عبارت است از: مربع، مربع مستطیل، لوزی، متوازی الاضلاع، ذوزنقه، چهارضلعی محاطی، چهارضلعی محیط، چهاربر.
(~.) (اِمر.)
۱- سقف یا گنبدی که بر روی چهارپایه بنا شده و چهار طرف آن باز باشد.
۲- خمیده چهارگوش.
(~. عُ صُ)(اِمر.)عناصر اربعه: آب، خاک، باد و آتش باشد.
(~. قُ) [ فا - ع. ] (اِمر.) چهار سوره از قرآن مجید که هر کدام با کلمه قل شروع میشود و عبارت است از: قل هواللهاحد، قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس، قل یا ایهاالکافرون.
(~.) (اِمر.) = چارمیخ:
۱- چهار عدد میخ که روی زمین یا دیوار به شکل مربع یا مستطیل بکوبند.
۲- نوعی شکنجه که چهاردست و پای کسی را به چهار میخ ببندند و شکنجه اش کنند.
(~.) (اِمر.) = چهارپای. چارپا: هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد و غالباً به اسب و الاغ و قاطر و شتر اطلاق میشود.
(~. رِ) (اِمر.) = چاپاره. چارپاره:
۱- زنگهای کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند.
۲- نوعی رقص که در قدیم معمول بوده.
۳- نوعی از گلولهای است که در ...
(~. چَ) (ص نسب.) دقت کامل، با همه حواس.
(~. مِ) (اِمر.) اسب تندرو، اسب رهوار.
(~.) (اِمر.) یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد.
(چِ) (اِ.) روی، صورت.
(چِ رِ) (اِ.) روی، صورت.
(~. پَ)(ص فا.) صورتگر، نقاش.
(چِ هِ. سُ) (ص مر.)
۱- عمارتی که چهل ستون داشته باشد.
۲- بنایی که دارای ستونها بسیار باشد.
(چِ هِ لُ)
۱- (ص.) عدد ترتیبی چهل.
۲- (اِ.) مراسم بزرگداشت چهلمین روز شخص فوت شده.
(چَ چَ هِ) (اِصت.) = چهچه:
۱- آواز خواندن بلبل و پرندگان خوش آواز.
۲- تحریر دادن صدا.
[ په. ] (اِ.)
۱- مادهای سخت که ریشه و ساقه و شاخه درخت را تشکیل میدهد و آن را برای ساختن اشیاء به کار میبرند.
۲- تنه بریده شده درخت.
۳- (عا.) واحد پول در معاملات بازار و بسته به بزرگ ...
(اَ لِ) (اِمر.) (عا.)
۱- کاغذ باریکی که لای کتاب میگذارند به نشانه اینکه تا اینجا خوانده شده.
۲- چوب باریک.
(بَ) (اِمر.) مجموعه قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست.