(اَ لِ) (اِمر.) (عا.) نک چوب الف.
(ص نسب.) (عا.) مجازاً لاغر و باریک، مانند چوق الف.
(اِ.) = چل. چر: آلت تناسل نر، نره.
[ تر. ] (اِ.) بیابان، صحرای خالی از بشر.
(ص.) خمیده، منحنی.
(چَ لَ) (ص) کج، منحنی.
[ په. ]
۱- (ق.) مانند، مثل.
۲- (حر رب.) وقتی، هنگامی که.
۳- زیرا، بدین سبب.
(نِ) (اِ.)
۱- واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد.
۲- گلوله از هر نوع خمیر.
(حامص.) چگونگی، کیفیت.
(چو یا چُ) چنین.
(اِمر.) نگهبان گله گوسفند و گاو؛ شبان.
(لِ) (اِ.) زایدهای که در مهبل پستانداران ماده وجوددارد و ازنظر تحریک - پذیری و چگونگی جریان خون درآن مشابه آلت تناسلی نر است.
(چِ) (اِ.) نوعی پارچه لطیف سفید - رنگ که از آن نوعی لباس تابستان ی میدوزند.
(اِ.) آلت تناسل مرد، نره.
(اِ.) شب آویز، مرغ حق.
(چُ) [ په. ] (اِمر.) چوبی که دسته آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیدهاست و ب ا آن در بازی چوگان، گوی را زنند.
(~.) (حامص.) نوعی ورزش و بازی که وسیله آن چوگان و گوی است، و آن را سواره یا پیاده بازی کنند.
(~.) (ص نسب.) اسبی ورزیده که مناسب چوگان بازی باشد.
(چَ)
۱- (ص. ق.) کج، ناراست.
۲- (ص.) واژگون.
۳- لوچ، دو بین.
۴- کسی که با دست چپ کار میکند.
۵- (اِ.) طرف چپ.
۶- اصطلاحی سیاسی و آن عنوانی است برای تمام کسانی که در مرامهای سیاسی خود خواستار دگرگونیها و تحولات انقلابی ...
(چَ. اَ دَ. قِ) (اِمر.) (عا.) کج و معوج.