(~. فَ) (ص فا.) = چشم فساینده: کسی که افسون چشم زخم کند.
(~. نِ) (ص فا.) کنایه از: محبوب، معشوق.
(~. نَ دَ) (مص م.) مواظب بودن، مراقب بودن.
(چَ مُ چَ یا چِ) (اِمر.) کنایه از: محبوب، عزیز.
(~ُ هَ چَ) (حامص.) رقابت، حسادت.
(~. پَ) (اِمر.) تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند.
(~.) (حامص.) نادیده گرفتن، بخشیدن.
(~.) (ص مر.) (کن.) شرمنده، خجل.
(~. چَ) (ص فا.) کسی که از روی هوس به زنان نگاه کند.
(~. چَ) (حامص.) نظربازی.
(چَ. گَ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: چُرت زدن، کمی آرمیدن.
(~. گَ تِ)(ص مف.)احول، کج نظر.
(~.) (اِمر.) نک چشم آویز.
(~. نِ) (اِمر.) خانه چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد، کاسه چشم.
(~.) (اِ.)
۱- امید.
۲- طمع.
(~.) (اِمر.) مردمک چشم. حدقه.
(چَ مِ یا چَ مَ) [ په. ] (اِ.)
۱- جایی از زمین یا کوه که به طور طبیعی آب از آن بیرون آید.
۲- سوراخ ریز.
۳- منبع، اصل.
۴- آب اندک.
۵- چیز اندک.
۶- قسم، نوع.
۷- ممر معاش.
(~.) (اِمر.) کنایه از: خورشید.
(~ خِ)(اِمر.) آب حیات، آب زندگانی.
(~.) (اِمر.)
۱- زمینی که در آن چشمه بسیار باشد.
۲- سرچشمه.