(~. زَ دَ) (مص ل.) (عا.)
۱- پرحرفی کردن.
۲- گفت و گوی زیاد برای پایین آوردن نرخ چیزی یا جوش دادن معاملهای.
(چِ. کَیا کِ دَ) (مص ل.) صادر کردن چک توسط صاحب چک.
(چَ) [ په. ] (اِ.)
۱- تارک سر.
۲- بالای پیشانی.
۳- سر کوه، قله.
(چَ مِ) [ په. ] (اِ.)
۱- قصیده.
۲- شعر.
(~. سَ) (ص فا.)
۱- قصیده سرا.
۲- شاعر.
(چَ دَ) (مص م.)
۱- قطره قطره ریختن مایعی.
۲- کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن.
(چَ نَ دِ) (ص فا.)
۱- کسی که مایعی را قطره قطره فرو چکاند.
۲- آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند.
(چَ) نک چکاوک.
(چَ وَ) (اِ.) پرندهای است خوش آواز، کمی بزرگتر از گنجشک که بالای سرش تاج کوچکی از پر دارد.
(چَ چِ) (اِ.) صدای به هم خوردن گرز و سپر و شمشیر.
(چَ کَ نَ) (اِ.) = چگرنه. جگرنه. جکرنه: کاروانک، جفتک.
(چَ کَ رِ) (اِ.) = چکله:
۱- قطره آب، رشحه.
۲- حباب، کف آب.
(چُ) (اِ.) ریواس.
(چَ س) (اِ.) = چکس: آشیانه باز و مرغان شکاری.
(~.) (اِ.) پارچه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند.
(چَ کُّ) (اِ.) وسیلهای آهنین با دستهای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را میکوبند.
(چَ یا چِ مِ) [ تر. ] (اِ.) کفش ساق بلند که تا زیر زانو میرسد.
(چَ زَ) (اِ.) = چک. چکره. چکه: مرضی که انسان نتواند ادرار خود را نگاه دارد و ادرار چکه چکه خارج میشود، سلس البول، تقطیر البول.
(چِ کَ یا کِ) (اِ.) نوعی زرکش دوزی و بخیه دوزی.
(چَ مِ یا مَ) (اِمر.)
۱- قباله اراضی و املاک.
۲- فهرستی که حدود اراضی و املاک در آن ثبت شده.
۳- فرمان ملکیت املاک خالصه دیوان که به کسی داده شود.