(چَ یا چِ نِ) (ص فا.)
۱- برات - نویس.
۲- قباله نویس.
۳- مستوفی.
(چِ کِّ) (اِ.) قطره، قطره آب.
(چِ کِ یا کَ) [ تر. ]
۱- (اِ.) کوچک، حقیر.
۲- (ص.) شوخ، مسخره.
(چَ) (اِ.) = چعک. جغوک:گنجشک.
(چَ چَ) (اِ.) سخن و خبری که در افواه افتد.
(چُ کُ) (اِ.) نک گنجشک.
(چَ) (ص نسب. ق.) (عا.) دادوستد اجناس و اشیاء وزن ناکرده و ناپیموده، یک جا و یکباره و به صورت کلی.
(چِ دَ) (مص ل.)
۱- چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی.
۲- چکاندن.
۳- پاره شدن، ترکیدن.
(چَ دِ) (ص مف.) افشره، عصاره.
(چَ) (اِ. ص.)
۱- سختی و به هم پیوستگی جسمی.
۲- هر جسمی که ذرات آن در هم فشرده باشد.
(چُ گُ) [ تر. ] (اِ.) نک چگور.
(چِ گِ) (اِ.) گل و لای، لجن.
(چِ گِ) (ص نسب.) زیباروی، منسوب به شهر چگل که زیبارویانش معروف بودند.
(چُ) [ تر. ] (اِ.) نوعی ساز سیمی ساده که بین روستاییان و ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آن را «عاشق» مینامند.
(چِ نِ یا نَ) [ په. ] = چه گونه:
۱- (ادات استفهام) از چه نوع، در چه وضع.
۲- (ادات تعجب) چه جور، چه طور¿
(چِ نِ) [ په. ] (حامص.)
۱- کیفیت.
۲- وضع و حالت.
[ تر. ] (پس. نسبت و اتصاف.) پسوندی است دال بر ورزنده کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی: باشماق چی (کفش گر) یالان چی (دروغگوی، مقلد) و غیرترکی: ارابه چی، تماشاچی، درشکه چی پیوندد.
(لَ) (اِ.) = چیلک: گیاهی است از تیره گل سرخیان که جزو گیاهان پایا است و دارای ساقه خزندهای میباشد که جابجا از آن ریشه بیرون میزند و ضمناً از همان نقطه ساقه هوایی نیز خارج میگردد؛ توت فرنگی، چلم.
[ هند. ] (اِ.) پارچه نخی نازک و گلدار دارای رنگهای گوناگون.
(دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- کندن میوه و گل.
۲- برگزیدن.
۳- دانه برداشتن مرغ از زمین.
۴- بر نظم و ترتیب قرار دادن اشیاء.