(دَ) (مص ل.)
۱- نالیدن.
۲- راز و نیاز عاشقانه کردن.
[ هند. ] (اِ.) نقش کردن نوشتهها و تصاویر روی کاغذ به وسیله ماشینهای ویژه این کار، طبع. ؛~ سنگی طبع نوشتهها و غیره به وسیله تحریر بر روی صفحه مخصوص و انعکاس آن بر روی کاغذ. ...
(نِ) [ هند - فا. ] (اِمر.) محل چاپ کردن، جای چاپ کردن، مطبعه.
[ هند - تر. ] (ص مر.)
۱- چاپ کننده.
۲- کارگر چاپ خانه.
[ تُر. ] (اِ.) پیک، نامه بر.
(نِ) [ تر - فا. ] (اِ.) پستخانه.
(ص.) تملق گو، چرب زبان.
(پَ دِ) (ص فا.) آن که مال مردم را به یغما میبرد، غارت کننده.
(اِمر.) دستگاه الکترونیکی برای چاپ دادههای کامپیوتری، پرینتر. ؛ ~ جوهرافشان چاپگری که با پرتاب ذرات جوهر بر کاغذ نقش ایجاد کند. ؛ ~ سوزنی چاپگری که در آن حرف یا نماد ماتریسی از نقاط است و ...
(دَ) [ تُر - فا. ] (مص م.) غارت کردن، تاراج کردن.
(اِ.) نام شهری در ماورالنهر که کمان و تیر آن معروف بود.
(چَ لِ) (اِ.) کفش، پاپوش.
(اِ.) حقه، نیرنگ.
(ص فا.) حقه باز، حیله گر.
(اِ.)
۱- شکاف.
۲- پاره.
۳- سفیده صبح.
۴- دریچه. ؛ به ~ زدن گریختن، فرار کردن.
(اِ.) = چک. جک: قباله باغ و خانه و مانند آن.
(دَ) (مص م.) شکافتن، دریدن، پاره کردن.
(اِصت.) نک چکاچک.
(ص مر.) دارای شکاف بسیار، پرشکاف، پاره پاره.
(کِ) (اِ.) نوکر، بنده، خدمتگزار.