(~.) (اِ.)
۱- هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل.
۲- هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب، چرخ عصاری. ؛~ خیاطی دستگاه ...
(چَ) [ په. ] (اِ.)۱ - کنایه از: آسمان.
۲- نوعی کمان سخت. ؛~ کسی لنگ زدن (کن.) با مشکل و دشواری مواجه شدن.
(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.
(چَ. سَ) (اِمر.) پرندهای است کوچک مانند گنجشک که به رنگهای آبی، خاکستری، زرد و سیاه وجود دارد.
(~. زَ دَ)
۱- چرخیدن، گشتن.
۲- آوارگی، سرگشتگی.
(~ ~.) [ فا - ع. ] (اِمر.) نوعی اسباب تفریحی کودکان که عبارت از دستگاه گردندهای است که بر آن صندلیهایی ساخته شده که در آن مینشینند و در هوا دور محوری میچرخند.
(چَ خِ فَ لَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) آسمان، سپهر، چرخ گردنده.
(~. کَ دَ) (مص م.)
۱- به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن.
۲- با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن.
۳- به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن.
۴- در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن.
(چَ) (اِمر.) چرخی که به قوه آب حرکت کند.
(چَ دَ) (مص م.) نک چرخانیدن.
(چَ دَ) (مص م.) حرکت دادن چرخ به دور محورش.
(چَ خُ) (اِ.)
۱- چرخی که با آن آب انگور گیرند.
۲- حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود.
(چَ خِ) (اِ.)
۱- زنجیره ؛ مجموع فرایندهای مرتبط با هم.
۲- فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیده منظم رخ میدهد، سیکل.
(چَ) (اِمر.) جامه نازک ابریشمی.
(چَ دَ) (مص ل.) دور خود یا چیزی گردیدن.
(چَ) (اِ.) = چرده. چرته: رنگ، لون (مخصوصاً در چارپایان).
(~.) (اِ.) جایی که چارچوب در خانه را بر آن کار گذارند؛ آستانه.
(چَ دِ) (اِ.)
۱- رنگ.
۲- رنگ پوست.
(چَ) (اِ.) چکاوک، قبره.
(چَ رَ) (اِ.)
۱- بند، زندان.
۲- شکنجه، آزار.